عید 1391
عزیز دلم ما سال تحویل رو کنار خانواده من بودیم خیلی خوشحال بودم این اولین عید بود که ما کرمان بودیم تو هم از اینکه دور و برت شلوغ بود و کلی نی نی می دیدی خیلی خوشحال بودی همه کارات رو خاله ساقی انجام می داد حتی پوشکت رو هم عوض می کرد وقتی می خواستیم بریم مهمونی خاله ساقی لباس تنت می کرد و موهاتو درست می کرد واقعا دستش درد نکنه خستگی این مدت از تنم در اومد زحمت غذا دادنت هم روی دوش خاله مهربونت بود.خاله گیسو و مامان مریم و بابا علی مهربون هم کلی واسه ما زحمت کشیدن.
دختر کوچولوی مامان شیما اینو بدون که اگرچه بعضی ها از ما دورن ولی خیلی خیلی دوسمون دارن دلشون واسمون تنگ می شه مثل مامان شیما که دلش واسه مامانش باباش و دو تا خواهر عزیزش همیشه می تپه .
وقتی نی نی های همسن و سال خودت رو می دیدی بغلشون می کردی و بوسشون می کردی و کلی ذوق می زدی .
یه خبر بد : از اول سفر کلی عکس گرفتیم ولی روز آخر دوربین دستت بود یه دفعه نگاه کردم دیدم روی صفحش نوشته عکس معتبری برای پخش نیست .دیگه دل و دماغ نوشتن هم نداشتم حالا عید امسال هیچ عکسی نداری تمام نقشه هام بر باد رفت ولی هنوز هم خیلی دوست دارم .
این روزا حسابی سرما خوردی و همش سرفه می زنی غذا هم نمی خوری .
وقتی کرمان بودیم واسه بابایی کار پیش اومد تو هم مریض شدی و من نتونستم همه دوستامو ببینم در ضمن بابایی هم یکم بد اخلاق شده بود و من چاره ای جز برگشت نداشتم .
راستی دوتا از دندونای آسیایی پایین دو طرف کامل شدن دندونای نیش هم زدن بیرون پیشرفتت چشمیگر بوده چند تاکلمه جدید هم یاد گرفتی :
خوشمزه ، خوشحال،خوش می گذره : خوش khosh
قاشق: قوش ghosh
گرسنه : گشgosh
ساقی: آقی aghi
م م شیر : م م ش mamash
موز : ماز maz
ماست: ماس mas
حمام: آب باز abaz
سیر: سی si
رهای نازنینم دومین عید زندگیت رو گذروندی خوشحالم برای خوشحالی تو .به امید روزهای بهتر در سال جدید .