رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

دخترم رها

29 ماهگی

1391/12/2 11:32
نویسنده : مامان شیما
408 بازدید
اشتراک گذاری

دخترک شیرین زبونم 29 ماهگیت مبارک البته با کمی تاخیر .

عزیزکم اینقدر شیرین زبون شدی و اینقدر کلمه بلدی که من بعضی وقتا می خوام از تعجب شاخ در بیارم .

چند روز پیش داشتی یه کاری می کردی که من گفتم رها این کار رو نکن دعوات می کنم یکدفعه برگشتی و گفتی مامان من رهام ،منو دعوا نکن من دوست دارم .وااااااااااااااااااااااای از دست تو که همیشه یه جواب تو آستینت داری .

بابایی همیشه محکم بغلت می کنه و میگه رها دیگه اسیر شدی .دیشب بغلت کرد و تو گفتی مامان فکر کنم دیگه اسیر شدم باید نجاتمو بدی .قربون اون همه شیرین زبونیت برم من یه عالمه .

امروز صبح با هم رفتیم پارک چند ماهی بود که هوا سرد بود وما پارک نرفته بودیم ولی امروز هوا خوب بود سوار سه چرخه شدی و گفتی بریم پارک دوست پیدا کنم اونجا با یه نی نی دوست شدی که اسمش یمنا بود ولی تو صداش می زدی گندا .وای خدای من خوب شد مامانش نفهمید که تو چی می گی .ولی من کلی خندیدم.

وقتی لب تاب می بینی می گی بریم فیس کوک واسه دوستامون لایک بزاریم و بعدش هم می گی nevlag(وبلاگ )منو بیارعکسامو ببینم .

دیروز یه حرکت جالب انجام دادی با دوتا دست نشانه گر موس رو میاری رو کلمه okیا ضربدر و pageرو می بندی واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای چه کارایی بلدی.

چند روز پیش رفتیم توی یه مغازه لوازم آشپزخونه و آقای مغازه دار یه دستمال حوله ای کوچک داد به تو وقتی از مغازه اومدیم بیرون یکدفعه دستمال رو دادی به من و گفتی مامان این دستمال رو برای تو خریدم .خیلی خیلی دوست داشتم و داشتم ذوق مرگ می شدم ، از اون روز به بعد هر وقت ازت می پرسم رها واسه مامان چی خریدی ،با اون زبون خوشمزت می گی برات دستمال خریدم .عزییییییییییییییییییییییییییییزکم خیلی خیلی  دوست دارم .

اینجا داری چیپس می خوری و tv می بینی

رها مشغول دیدن tv

پارک گفتگوپارک گفتگو

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (10)

خاله گیسو
1 اسفند 91 17:55
واااااااااااااااااااااااااااااااااااااااای خالهچقد بزرگ و خوشکل شدی واااااااااااای که چقد دلم واست تنگ شده بخووووووورمت
خاله سارا و انوشا
2 اسفند 91 1:08
الهی قربون دخمل شیرین زبونم برم شیما جونی وقتی داشتم پستشو میخوندم همش صداش تو گوشم بود دلم خیلی براش تنگ شده هر موقع که آنوشا غر میزنه(همیشه)میگم آنوشا غر میزنه به سبک رهایی
سمیرا
2 اسفند 91 16:01
ای جانم.....قربونش بشم که داره همه حرفارو یاد میگیره
سمیرا
2 اسفند 91 16:03
ای جانم که انقد مهربونه این خانومه شیرین زبون
سمیرا
2 اسفند 91 16:03
ای جانم که انقد مهربونه این خانومه شیرین زبون
روژان کوچولو
2 اسفند 91 16:17
مرسی شیما جان،ماشالله به رهای عزیزم،ما هم خیلی دوستتون داریم خیلی دلم میخواست میدیدمتون ولی متاسفانه قسمت نشد حتی خیلی دوست داشتم تولد روژان دعوتتون میکردم که همون روز شما بلیط داشتید،ایشالا دفعه بعد حتما زیارتتون میکنیم،دلمون واستون خیلی تنگ شده پرنسسس عزیزمو ببوسین
جودی آبوت
2 اسفند 91 19:25
قربون تو دختر بشم با اون زبونت
خاله نغمه
4 اسفند 91 18:08
وای شیما دخترت خیلی بامزه شده حالا اینطور تلویزیون تماشا کردنش به کی رفته وقتی از همین الان به فکر فیس بوک ولایک واز این حرفها باشه ببین وقتی بزرگ شد چکارا که بکنه. رها جون خیلی دوست دارم .شیما جون سعی کن واسه هرطور شده بیای کرمان خوش بگذرونیم با همدیگه
باران
22 اسفند 91 15:47
سلام وبلاگ جدید مبارک رها جون
خاله نسيم
13 خرداد 92 13:57
عزيز دلمييييييييي . بابا دست مريزاد . خيلي با حالي دلبرم . دلم ميخواست الان كنارم بودي و يه لقمت ميكردم . خيلي شيريني . خدا حفظت كنه عزيزم . دست مامان عزيزت بخاطر همه چيز و به خصوص بخاطر اين وبلاگ قشنگت درد نكنه . خيلي دووووووووووووووووست دارم .
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد