رهای من داره مستقل می شه
دختر کوچولوی من الان که دارم می نویسم تو بعد از حدود 16 ماه روی تختت خوابیدی آخرین بار 4 ماهه بودی و بعد از اون دیگه نخوابیدی و من توی تختت وسیله گذاشته بودم امروز اتاقت رو تمییز کردم و برات توضیح دادم که می تونی دوباره روی تختت بخوابی و حدود نیم ساعت پیش گذاشتمت روی تخت و شیرتو خوردی و تاب تاب کردی وبهت گفتم چشاتو ببند و سرانجام خواب رفتی .
عزیزکم خیلی خیلی خوشحالم که وقتی باهات صحبت می کنم ویه موضوع رو برات توضیح می دم کاملا متوجه می شی .امیدوارم امشب هم روی تختت بخوابی اما مجبورت نمی کنم بهتره کم کم عادت کنی البته من هم باید عادت کنم چون دلم می خواد همیشه کنارم بخوابی و سرتو بزاری روی دستم اما چه می شه کرد تو داری تند تند بزرگ می شی و توی هر مرحله از بزرگ شدنت یه قدم از من فاصله می گیری و می ری به سمت مستقل شدن و من توی دوراهی می مونم که از بزرگ شدن و مستقل شدنت خوشحال باشم یا از جدایی ناراحت .
رهای نازنینم حتی وقتی کاملا بزرگ و مستقل شدی بازهم من و بابایی کنارت هستیم و تو قسمتی از وجود ما هستی
دختر کوچولوی من دوست دارم تو همه وجود منی و من بدون تو وجود ندارم .