23ماهه شدی عزیزم
فقط یک ماه مونده تا تولد 2 سالگیت دخترکم ،چقدر زود گذشت ، ما هر صبح با دیدن تو پر از انرژی شدیم و شبها باتو خوابیدیم و تو همه زندگی ما شدی دخترکوچولوی من و بابایی .
این روزها تقریبا همه کلمات رو میگی یه وقتایی یه چیزایی میگی که من تعجب میکنم مثلا چند روز پیش داشتی میزدی روی صورت عروسکت و می گفتی ادب من با چشمای گرد نگات می کردم آخه من هیچوقت این کارو نکرده بودم و اصلا کلمه ادب رو نگفته بودم .
یه روز که داشتم سالاد درست می کردم گفتی خیار وقتی بهت دادم گفتی نمک آخه وروجک از کجا یاد گرفتی که باید روی خیار نمک زد این حرکت توی خونه ما اصلا انجام نمیشه ما خیار رو بدون نمک می خوریم و یادم نمییاد جایی دیده باشی .
یه روز دیگه بدون دمپایی رفتم توی حموم یه چیزی بردارم اومدی و دمپایی ها رو گذاشتی جلو پام و گفتی دمپایی بوپوش ، وای خدا این کلمه رو اولین بار گفتی ، می خواستم قورتت بدم
خلاصه اینقدر شیرین شدی و کلمات رو جالب می گی که من و بابایی کلا داریم به کارها و حرف زدن تو می خندیم .
وقتی با تلفن حرف میزنم می یایی داد می زنی و می گی(sobat) و تلفن رو می گیری و میری و می خوایی فقط خودت حرف بزنی خلاصه وقتی بیداری سعی می کنم سراغ تلفن نرم چون وقتی می بینی مشغولم می ری و همه کشوهای لباسی رو میریزی بیرون و من همیشه بعد از تلفن باید به عالمه لباس رو جا بدم .
شبهای احیا من تصمیم می گرفتم تو رو خواب کنم و بیام همراه بابایی جلوی تلویزیون دعا بخونم شب اول تو شیرتو خوردی و رفتی پیش بابا و من خواب رفتم صبح بابایی گفت تو تا آیه 50 جوشن کبیر باهاش همراهی کردی و خواب رفتی وشب دوم تا آیه 70 .عزیزکم خدا ازت قبول کنه من که جا موندم
دایره لغات :
خرگوش : khadosh
نقاشی: nagoshi
قاشق: ghoshak قبلا میگفتی ghosh
تلفن: tef
دختر شیرین زبونم 23 ماهگیت مبارک.