2 سال و 2 ماه
دختر کوچولوی من 2 سال و 2 ماهه شدی. از 2 سالگی تا الان خیلی تغییر کردی و من و بابارو هر روز شگفت زده می کنی .
یه وقتایی یه چیزایی می گی که من هیچ وقت نگفتم و نمی دونم تو از کجا یاد گرفتی وکاملا می دونی چه کلمه ای رو کجا به کار ببری .
چند روز پیش خونه یکی از دوستای بابایی بودیم من داشتم برای تو و آگرین کوچولو (ختر دوست بابا) کبریت روشن می کردم و شما فوت می کردین یه دفعه خاله سمیرا (دوست مامان)اومد و گفت بچه ها کبریت خطرناکه ، تو برگشتی سمتش و دستتو به طرفش دراز کردی و با زبون خودت گفتی samiyo (سمیرا) کار نداشته باش boyo (برو) zafshooeee besho(ظرفشویی بشور ).
داشتیم از تعجب شاخ در میاوردیم من واقعا نمی دونم تو این جمله رو از کجا اوردی .
چند روز پیش داشتی بازی می کردی بهت گفتم رها داری چکار می کنی جواب دادی بازی گوشی می کنم
وااااااااااااااااااای خدا می خواستم درسته قورتت بدم .
جواب این سوالا رو بلدی :
اسمت چیه : yahoo
فامیلت چیه: atami
خونمون کجاست: gisha
چند سالته: 2
کشورمون کجاست : iyan
اسم مامانت چیه : maman shima
اسم بابات چیه : baba mostafa
وقتی بهت می گم رها با هم مصاحبه کنیم ، همه سوالا رو از من می پرسی بعد بهم می گی بپرس و من از تو می پرسم .
راستی شکلهای هندسی رو هم بلدی ، من روی کاغذ می کشم و تو اسمشونو می گی .
moyaba مربع ، mosayas مثلث ، uzi لوزی ، daeeeye دایره ،mokaab مکعب ،
تا 9 بلدی بشماری ولی بعد از 9 می گی 12 .
راستی چند روز پیش یه چیز تازه دیدم دندون 17 پایین سمت چپت در اومده عزیزم مبارکت باشه .
یکی از دندونای آسیاییت به نظرم یه خال سیاه روشه بردمت پیش دکتر دهنت رو محکم گذاشتی روی هم و باز نکردی که دکتر ببینه وقتی از مطب اومدیم بیرون یه دفعه گفتی آقای دکتر (doto ) دهنم باز نکردم (natadam )
راستی اصلا دیگه جیش نمی کنی فقط شبا واسه احتیاط پوشکت می کنم ولی همیشه خشکه و اگه مدت طولانی بیرون باشیم پوشکت می کنم .
یه روز که داشتم بهت لیمو می دادم پشت سرتو گرفتم که سرت عقب نره و لیمو رو فشار دادم تو دهنت حالا هر وقت که خودت لیمو می خوری دستت رو می زاری پشت سرت .
جمعه دو هفته پیش رفتیم شهر بازی اولش می ترسیدی و سوار هیچ وسیله ای نمی شدی بعد که ترست تموم شد دوست پیدا کردی و مشغول بازی شدی ولی بابایی خسته شد و گفت بریم ولی تو دوست داشتی بمونی واسه همین کلی گریه کردی و می گفتی تورو خدا سوار شم(to yo khoda sava sham ) بعد هم تمام هفته در مورد شهر بازی صحبت می کردی که من شهر بازی دوست دارم ، تاب بازی دوست دارم و ماهم بهت قول دادیم اخر هفته بریم شهر بازی .این دفعه تصمیم گرفتیم تا وقتی که دلت بخواد اونجا بمونیم .5 بار سوار تاب شدی و اصلا پیاده نمی شدی بعد سوار قطار شدی و من هم کنارت نشستم ولی گفتی پاشو ، دوست پیدا کنم و من رفتم تا یه نی نی کنارت بشینه .بابایی معتقد بود که ما حالا حالا ها اینجا موندیم ولی وقتی چرخ و فلک سوار شدی و یک عدد آبنبات بزرگ برات خریدیم و با شهر بازی خداحافظی کردی و ما اومدیم خونه ولی هر روز می خواهی لباس بپوشی و بری شهر بازی.