رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 8 ماه و 4 روز سن داره

دخترم رها

رها درآستانه 32 ماهگی

1392/2/20 16:45
نویسنده : مامان شیما
573 بازدید
اشتراک گذاری

دختر کوچولوی من روز به روز بزرگتر می شی و هر روز با کارهات ما رو شگفت زده می کنی

بالاخره اتاقت درست شد واسباب بازی هایی که همیشه کف اتاق ریخته بودن جمع شدن برات یه کمد و یه میز توالت خریدم حالا دیگه خودت هم یاد گرفتی وسائلت رو بزاری سر جاشون و خونمون مرتب شده .از ٢٧ فروردین که اتاقت سروسامان گرفت تو هم شبها روی تختت می خوابی .شب اول خیلی ناراحت بودی ولی چیزی نمی گفتی و فقط منو نگاه می کردی و خودت رو بیدار نگه می داشتی تا اینکه ساعت ١نصف شب بیهوش شدی و من هم پایین تختت خوابم برد ولی الان اوضاع خیلی خوبه تقریبا عادت کردی .شبها یه کتاب قصه برات می خونم و یکم با هم حرف می زنیم و بعد خواب می ری .بهت افتخار می کنم عزیزکم که اینقدر زود سازگار می شی .

اسمت رو کلاس زبان نوشتم حالا دیگه چهارشنبه ها و پنجشنبه ها یک ساعت نیم می ری کلاس زبان خیلی دوست داری ،هرروز که از خواب بیدار می شی می گی منو ببر کلاس زبان .عزیزکم الان کوچکترین عضو موسسه هستی و اونجا خیلی دوست دارن .

این مدت رو من بیرون کلاس می مونم چون اینجا آموزشگاهه و اگه جیش داشته باشی کسی رو ندارن که تو رو ببره دستشویی ،توی کلاستون 4 نفرین که همشون 4 یا 5 ساله هستن و تو از همه کوچیکتری .

یکشنبه رفتیم نمایشگاه کتاب و کلی با هم کتاب خریدیم ،پازل خریدیم حدود ٦ ساعت اونجا بودیم وقتی برگشتیم اینقدر خسته بودی که فقط گذاشتمت توی تختت و به سرعت خواب رفتی . 

حسابی حاضر جواب شدی چند روزپیش خونه بابا ایرج بودیم که بهت گفت رها می خواهی بهت پول بدم تو جواب دادی :پول مال بزرگتراست من فقط عیدی می گیرم .عشقم قربون اون زبون برم من .

رها موزیک گوش می ده

رها در کلاس زبان

رها در کلاس زبان

رها و کلاس زبان

رها در نمایشگاه کتاب

رها در نمایشگاه کتاب

رها و امیر علی

رها و اخم هایش

رها مشغول نقاشی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (6)

خاله مهلا
22 اردیبهشت 92 8:06
یعنی اینقد از دیدن این عکسا هیجان زده ام که نمیدونم چی باید بگم وای اون عکسش با کیف و عینک کشت مراااااااااااااااا شیما محکم سفت با تمام وجودت از طرف من این دردونه رو ببووووووووووووووووووووووووووووس ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
آنوشا کوچولو
22 اردیبهشت 92 15:11
وای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چه اخمی کرده خانوم خانوماااااااااااااااااااا فدات بشم خاله جون من و آنوشا خیلی دوستتون داریم دلمونم براتون یه ریزه شده
سمیرا
24 اردیبهشت 92 8:55
Excellent Raha عزیزم نگاش کن دختره باهوش و زرنگ
خاله گیسو
2 خرداد 92 14:44
واااااااااااااااااااااای خاله قربونت برم
خاله نغمه
16 خرداد 92 17:12
وای رها جون چه میز قشنگ وخوشگلی مامان شیما برات خریده حالا لوازم آرایشش کجاست شیما جون .توی عکس واقعا"بیشتر از آوین به نظر می یاد از عکساش واقعا" لذت بردم وبه وجد اومدم رهههههههههههههایی منو وآوین خییییییییییییییییییییییییییلی دوست داریم
خاله نسيم
18 خرداد 92 13:40
ديجي خودمي عزيزم . شيما جون خيلي كار خوبي كردي كلاس زبان ثبت نامش كردي . آفرين رها جون .ايشاا... هرچه زودتر بزرگ بشي . عاشق شيرين زبونيات و صورت قشنگتم خاله . مامان عزيزش خيلي مراقب خودتون باشين.خيلي دوووووووووووستون دارم .بووووووووس
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد