رهارها، تا این لحظه: 13 سال و 7 ماه و 23 روز سن داره

دخترم رها

رها و حرفهای بامزه

موش کوچولوی من دیگه این روزا اینتقدر سوال می پرسه که من واقعا واسه بعضی هاشون جوابی ندارم ونمی دونم چی بگم .دیروز صبح از خواب بیدار شدی و با چشمای خواب آلود رفتی تو دسشویی می گی ،مامان چرا ما شبها باید در خونه رو قفل کنیم ؟؟؟ نمی خواستم یه جوری جواب بدم که ترس رو به وجود بیارم شروع کردم از قدیما حرف زدن که قدیما خونه ها بزرگ بود و حیاط داشت و ......... چند روز پیش توی کلاس ژیمناستیک مربیتون گفت که اون یکی مربی شده دبیر فدراسیون اکروباتیک وشماها بهش تبریک گفتین وقتی کلاس تموم شد بهت گفتم رها آقای محمد زاده چه کاره شده ؟می گی فردوسی شده .می گم یعنی چکار می کنه ؟می گی شعر می خونه تو کلاس پیش دبستانی بهتون اسامی خدا رو یاد دادن .می گ...
29 مهر 1394

رها در اولین روزهای 5 ساگی و پیش دبستانی

دختر کوچولوی زندگیمون این روزا خیلی خوشحاله حسابی احساس بزرگی می کنه و هر جا می رسه می گه من می رم پیش دبستانی   . روز تولدت رفتیم خونه شهرزاد ،دایی جواد همش بهت می گفت رها تولدت مبارک و تو چیزی نمی گفتی چند باری اینطوری گذشت تا دوباره بهت گفت رها تولدت مبارک تو هم یه دفعه برگشتی گفتی آخه مگه تو واسه من چیزی خریدی که همش می گی تولدت مبارک ، موش کوچولوی من از دست تو بیچاره رو با خاک یکسان کردی  .بعد یه مهمون دیگه اومد و تو رفتی جلوشون و گفتی شما خبر دارین امروز تولد منه واونا گفتن بلهههههه خبر داریم کادو هم برات خریدیم  خلاصه چندروزی مشغول یادآوری تولدت به بقیه بودی  خاله سارا مامان اهورا برات یه کیف و یه کیف پ...
1 مهر 1394

تولد 5 سالگی

رهای خوشگلم شهریور امسال خیلی برات هیجان انگیز بود .21 شهریور وارد کانون زبان آتیه سازان شدی هر صبح ساعت 8 می ری تا ساعت 1 .حسابی تحقیق کردم و فکر میکنم بهترین انتخابو انجام دادم فکر کنم حسابی بهت خوش می گذره . یه شروع تازه  دلت می خواست تولد 5 سالگیتو توی کانون با دوستات باشی . عشق کوچولوی من تولدت مبارک خداروشکر که تو رودارم . ...
1 مهر 1394

رهاوشروع سال 94

رهای عزیزم فروردین 94 رو با هم شروع کردیم در کنار بهترینها مریم جون علی جون و خاله ساقی .خداروشکر که عزیزامون کنارمون هستن . این روزا یکم که نه خیلی زیاد لجباز شدی و من همش به دنبال راهکاری برای برخورد درست با تو هستم ،یه جورایی دیگه حرف گوش نمی کنی . سر چیزایی الکی گریه می کنی شدید امیدوارم که زودتر این بحران رو پشت سر بزاریم با همدیگه و تو موش کوچولوی من یکم خوش اخلاق بشی عشقم.   ...
21 فروردين 1394

تولد 4 سالگی

رها کوچولوی قصه ما حالا دیگه 4 سالگی رو هم رد کرد وحسابی بزرگ و خانم شده .امسال تولدش رو با حضور دوستاش برگزار کرد و یه عالمه بهش خوش گذشت. ...
25 دی 1393

رها داره بزرگ می شه

رها کوچولوی قصه ما داره یواش یواش بزرگ می شه دیگه چیزی تا تولدش نمونده .این روزا حسابی سرمون شلوغه کلاس های رها دیگه بیداد می کنه .هرروز هفته کلی کلاس می ره و همشون رو هم خیلی خیلی دوست داره . رهای قصه ما الان حدود 4 ماهه که می ره کلاس شعر و کلی شعر بلده .خیلی هم استادشو دوست داره . یک هفته مونده به عید فطر رفتیم کرمان رها رو توسط یه اشنا بردم صدا وسیما اونجا داشتن برنامه کودک عید فطر رو ضبط می کردن رها هم رفت تو برنامه شرکت کرد و اونجا شعر ایران رو خوند همه حسابی هیجان زده شده بودن.هورااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا   ...
22 مرداد 1393

رها در روزهای دور از وبلاگ

رها کوچولوی من حسابی داره بزرگ می شه چند ماهی می شه که براش هیچی ننوشتم نمی خواستم تنبلی کنم موبایلم ویروس کرفته بودنمی تونستم بریزم روی لب تاب بعد هم رفتیم کرمان و بعد هم اینترنتم قطع بود چون می خواستم شرکتم رو عوض کنم و از مخابرات اینترنت بگیرم  و حجمم نامحدود باشه اخه تو خونه ما مصرف اینترنت بالاست رها که همیشه تبلتش دستشه و داره به قول خودش بازی دامیود (دانلود)می کنه . خلاصه اتو این چند ماه منو رها حسابی خوش گذروندیم سفر کرمان عالی بود بهمون حسابی خوش گذشت و همه دوستامون رو دیدیم رها حسابی با اراد شیطون بلا و اوین عروسکی وانوشا کوچولو و روژان نازنین حسابی بازی کرد . شبها هم تا نصف شب پیش گیسو و ساقی بود و باهم بازی می کردن من که...
20 اسفند 1392

رها خانم

عنوان مطلب رو خودت انتخاب کردی و الان نشستی اینجا و میگی مامان عنوان رو بنویس رها خانم .چشم عزیزکم رها کوچولوی ما این روزا خیلی سرش شلوغه ٢ روز در هفته کلاس زبان می ره و٢ روز دیگه کلاس ژیمناستیک .حالا که هوا هم سرد شده یکم رفت و امدمون مشکل شده ولی دیگه چاره چیه حسابی لباس گرم می پوشی و میریم زیر بارون و کلی بهمون خوش می گذره . جدیدا یه فحش اختراع کردی واسه خودت اصلا نمیدوم از کجا شنیدی ،وقتی از کار کسی خوشت نمیاد بهش می گی بی اخلاق وما با دهن باز فقط نگاهت می کنیم و دیگرهیچ.  کلاس ژیمناستیک رو اصلا جدی نگرفتی فکر میکنی باید بازی کنی تو کلاس ٣ نفرهستین یه پسر و یه دختر که ٥ سالشونه اونا حرکتا رو انجام می دن ولی تو اصلا حرف گوش نمی...
11 آبان 1392

تولد 3 سالگی

واییییییییییییی خدای من عزیزکم ٣ سال گذشت و تو حسابی بزرگ شدی دلم واسه کوچولوییهات تنگ شده دلم می خواد یه بار دیگه اون کوچولوی زشته ٢ کیلو و ٩٥٠ گرمی رو بغل کنم . دیگه روزهای بدون تو رو به یاد نمیارم و احساس می کنم زندگی من و بابایی از ٣ سال پیش تازه شروع شده . دختر کوچولوی من الان که ٣ سالت تموم شده کلی پیشرفت داشتی الان چند ماهه که توی اتاق خودت می خوابی و چند ماهه که دیگه پوشک نمی شی تازه خیلی چیزا بلدی .عاشق کلاس زبان و میس ندایی یا به قول خودت (nis neda). چند روز پیش تو خیابون جوجه دیدی که دلت خواست منو بابایی هم برات خریدیم اسمشون رو گذاشتی انغذی و واچین ولی فقط نازشون می کردی و در کل ازشون می ترسیدی ماهم که برنامه سفر داشتیم مجب...
28 شهريور 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به دخترم رها می باشد